پيام
+
@};- اين يه داستان واقعيه که براتون مينويسم!!!!@};-
يه شهيد تومحل ما هست که خانواده خيلي خوب و مذهبي نداره و خودشم اوايل جنگ وقتي سرباز بوده شهيد شد!!! به خاطر همين انگار تو محل بهش کمتر ارزش ميدادن،
يه روز، چند سال پيش يکي از دوستان بچگي اون شهيد که از محل ما رفته اومد و گفت : خواب معلم ابتداييش رو ديده که بهش گفته: فلاني به کجا رسيدي؟گفتم دارم براي دکترا درس مي خونم! گفت : @};-
داش هادي
92/7/3
داش هادي
: اما (شهيد)داوود از تو خيلي جلوتره، خيلي بالاتره
بعدا فهميديم خود اون معلم هم که ساکن شهر ابهر بوده شهيد شده
اينجا بود که همه اهل محل به شهدا ايمان آوردن!!!
داش هادي
البته اين داستان جالب که خودم از نزديک شاهدش بودم ادامه داره که به زودي با عکس هر دو تا شهيد تو وبلاگم مينويسم التماس دعا...
**گل آفتابگردون**
کاشکي کامل تر مي نوشتيد
داش هادي
حتما کاملش ميکنم .آخه خيلي مفصله!!!!
خانم موسوي
:'(
داش هادي
@};-