پيام
+
تو اين چند روز که اومدم اينقدر حالم بد بود که حتي نميتونستم چيزي تايپ کنم!!!!
اما امروز که حالم يه کم بهتر شده حيفم اومد که حرف دلم رو نگم!!!!
صبح روز دوشنبه يازدهم از نجف به راه افتاديم، هنوز هوا تاريک بود! کوله رو پشتم سنگيني ميکرد، اما غروري بهم دست دادکه اينگار رو زمين نبودم!
يه کم که جلو رفتيم ديدم يه مردي روي زمين نشسته !!! روي زمين سرد!!! اما نه، داشت حرکت ميکرد!!! جلوتر که رفتم انگار دنيا



♥ ح. بالايي
91/10/25
داش هادي
انگار دنيا جلوي چشمم تيره شد! دوتا پايش از زانو قطع بود و با دستاش خودشو رو زمين ميکشيد.
ديگه از آسمون افتادم پايين! جام رو زمين هم نبود! مثل خجالت زده ها سرم رو پايين انداختم و باسرعت بيشتري به راه افتادم.ادامه دارد....
قافيه باران
يا جده ي سادات:((
طنين مهرستا
خوش به حالش
مرتضي -2
عشق حسين ببين که چه ها نميکنه
مرتضي -2
آخرين اخبار انتخابات پارسي جمهوري http://moorteza.parsiblog.com/Feeds/7030685/
مرتضي -2
در ضمن زيارت قبول
سنجش
خوشا به سعادت شما و ايشون..
داش هادي
ما فکر ميکرديم خيلي کار بزرگي ميکنيم!!!! اما ديديم خيلي ها بدون پا ،معلول! بچه هاي کوچيک! بعضي ها سيزده چهارده روز پياده ميومدن!