سفارش تبلیغ
صبا ویژن

داش هادی

یک یا علی دیگر

یا علی



یادش بخیر  ولی چه روزای سختی بود رهبر دلش خون بود از دست


سبز پوشا . روزای اول درگیری وحشت و دودلی رو می شد تو چشمای


مردم و خودی ها دید!!! می خواستم برم تهران اعزام داشتیم برای


دفاعی دیگر اما نه در شلمچه و... در میدان و خیابان آزادی! پدر هیچ


نگفت! مادر شیرش را حرامم کرد! همسرم قسمم میداد که نرو... بچه


کوچکم را دستم داد.  


همسایه ها و فامیل چپ چپ نگاه می کنند !استاد دانشگاهم که شنید کجا


میروم گفت میروی برادرکشی؟


زمین و زمان به دست و پایم بود ،که نرو ! خودم هم بدجور دلشوره


داشتم .اما ،اما ، علی تنهاست !مگر ما نبودیم که می گفتیم ما اهل کوفه


نیستیم؟شب قبل به خاطر نبود نیرو خیلی از بچه ها کتک خوردند دست


و پاهایی شکست چند نفر شهید شدند. راه شهادت باز شده نشستی؟


به مادرم گفتم بجای اینکه از زیر قرآن ردم کنی جلومو میگیری؟ دشمنا


تمام نیروشونو گذاشتن اگه ما نریم کی بره؟ هر جوری بود رفتم ، الآن


که بهش فکر میکنم میبینم به خدا مردم خوب سربلند از این امتحان


بیرون اومدن!!!!!!


خرداد ماه اغتشاشات بعد از انتخابات



[ یکشنبه 91/6/12 ] [ 10:33 صبح ] [ داوود ] نظر