سفارش تبلیغ
صبا ویژن

داش هادی

دوگانه سوز شدن در نجف!

 

 

چند ساله پیش دو تا اتوبوس از بچه های هیئت ثبت نام کردیم برای سفر کربلا .

اکثرا اوین بارمون بود که قسمتمون می شد و خیلی خوشحال بودیم.

همه به هم میگفتیم کربلایی و خیلی از خودمون مطمئن بودیم!

از مرز که رد شدیم دیگه خیالمون راحت شد. شب رسیدیم نجف !ی

کی دو روز که گذشت فهمیدیم تو کربلا جنگ شده و دیگه هیچ زائری راه نمیدن !

الآن که یادم میوفته گریم میگیره !

کاروانا همه تو حرم امیر المومنین جمع شده بودن ناله می کردن !آخه سوختن داشت تا اونجا بری و کربلایی نشی!

شب آخر ساعت دوازده داشتن حرمو می بستن نمیدونید این مردم چه التماسی میکردن برای اینکه بتونن چند دقیقه تو حرم بمونن

نجف اشرف

شاید دل آقا به رحم بیاد.

یاحسین!یا حسین! یاحسین!

اشکهایم جاریست

دلم از غصه دگر تاب نداشت

چشمها در دل شب خواب نداشت

فکر دوری زحسین

 آخر این بار که جاماندم من

تا کی؟ باشد این بین، فراق!

تاکی از دور سلامت کنم و

کر شوم از نشنیدن! تا کی؟

 

 

وقتی برگشتیم وارد مرز ایران که شدیم یکی از رفقا پیام کوتاه داد :(که دوگانه سوز شدن شما را در نجف اشرف تبریک می گوییم. چون هم دلتون سوخت ! هم پشتتون!)

آخرش بخندیم چو دو ماه بعد آقا دوباره هممونو طلبید رفتیم زیارت آقا ، اما دیگه بدون غرور...



[ سه شنبه 91/6/21 ] [ 11:44 صبح ] [ داوود ] نظر